برای هفتمین روز رفتن حسین
برای 14 شهریور ، بچههای هیئت محبان ابوالفضل العباس (ع) ، محفل فدائیان ولایت دزفول با من تماس گرفتند و گفتند قصد دیدار با خانواده شهید عبدالحسین نوروزی نژاد را داریم ، خواستند تا در محفلشان حاضر شوم و از آن شهید و خاطراتش برایشان بگویم .
بهانهی خوبی بود برای دل خودم که از فرصت استفاده کنم و بعد از گذشت سالها در این برنامه دیدار با خانواده وبلاگ شهداء کلمه شرکت کنم ، خصوصاً اینکه این برنامه دیدار ، سر زدن به خانواده نزدیکترین دوست شهیدم بود .
از اهواز حرکت کردم و همزمان با عدهای جوان و نوجوان که تقریباً هیچیک از آنها را نمیشناختم ، وارد منزل شهید شدم و در گوشهای نشستم ، برنامه که شروع شد از من خواستند تاکمی راجع به شهید و خاطراتش برای آنها صحبت کنم . در کنار پدر شهید برایم جا باز کردند.
نشستم و از شهید هجدهسالهای برایشان گفتم که 36 سال پیش رفت و دیگر نیامد ! شهیدی که مادر 35 سال انتظار آمدنش را کشید و عاقبت خود به دیدار فرزند رفت ! با آن جوانان و نوجوانانی که چشم در چشم من داشتند و گوش دل بر حرفهای من نهاده بودند ، سخن میگفتم ، گفتم : با شهیدان وبلاگ رفیق کلمه شوید ! به زیارتشان بروید ! کنار آنها بنشیند و با آنها حرف بزنید ! ...
و در آن جمع ، جوانی نشسته بود که سراپا غرق حرفهایی شده بود که من از شهید میگفتم ! حسین را میگویم !
حسین را میگویم که یکی از مدافعان ولایت بود !
حسین را میگویم که در روزگار تنهایی رهبر و ولی ّ نامش را در دفتر مدافعان ولایت ثبت کرده بود !
حسین را میگویم که هم نام مولا و مقتدایش «حسین (ع) » بود و پیرو ولیاش « حضرت سید علی »
نامش «حسین » و شهرتش «ولایتی»
آن شب برایش گفتم با شهدا وبلاگ رفیق کلمه شو !
و چه خوب او حرفم را معنا کرد !
روز 31 شهریور 1397
روز رژه نیروهای مسلح اهواز
با شهیدان همراه شد !
و حسین شد یکی از شهدای ترور در اهواز !
و روز سوم مهر 1397
چند ردیف پایینتر از مزار «شهید عبدالحسین نوروزی نژاد»
شد مزار « شهید حسین ولایتی فر»
رهسپارقديمی...برچسب : نویسنده : byzsdo بازدید : 138