دل نوشته ای تقدیم عبدالحسین نوروزی

ساخت وبلاگ

 

 

16اردیبهشت سالروز شهادت وبلاگ عبدالحسین کلمه وبلاگ نوروزی کلمه نژاد

این دل وبلاگ نوشته کلمه برادر زاده ای است که عمویش را ندیده است اما عاشقانه او را دوست دارد .

  • گناه من نیست !

من نمی‌شناسمت ، باور کن ! بهانه نیست حرف دل است . شاید از دلی غافل ! گاهی ، آن‌هم به بهانه‌ای ، نامت را شنیده‌ام .

سوسو زنان به هر طرف چشم دوختم تا نوری از وجودت را دریابم ، تا چشمانم بیدار شود .

می‌گویند : «شجاعت» شرمنده شمایل شما بوده !

-        «مروت» درمانده مردانگی‌تان !

-        و «خوبی» ها وامدار ایثارتان !

کجا رفته‌اید ای خوبان خدادوست ؟ ! ای غریبان شهر و خیابان !

  • گناه من نیست !

که آن روزها ، روزهای من نبود تا ، روزهایم را با شما و شب‌ها را با شما روز کنم !

می‌گویند : روزها و شب‌ها « فرازها » را صابر بودید و « نشیب‌ها » را شاکر !

می‌گویند : زمزمه دعایتان با نغمه قرآن و توسل آمیخته بود و سنگرهایتان پر بود از بوی باران اشک !

  • گناه من نیست !

که تاکنون به مشهد لاله‌های عاشق نرفته‌ام !

آری من تاکنون سرزمین حماسه و ایثار را ندیده‌ام !

می‌گویند : رنگ خاکش چون دشت شقایق‌هاست ! سرخ سرخ

راست می‌گویم !

من هنوز جبهه شمارا ندیده‌ام !

من سرزمین‌های هجران کشیده را نمی‌شناسم !

راست می‌گویم !

من هنوز به محل پرواز شما نرفته‌ام !

من هنوز مشهد شهادت شمارا ندیده‌ام !

  • گناه من نیست !

امروز جلوه‌های ناپاک ، چشم‌های بسیاری را فریفته خودکرده و می‌فریبند و به خواب غفلت فرومی‌برند ! گویی آغاز خواب خوش آن‌ها فرارسیده است !

عمو جان !

خدا کند که روح بلندتان همیشه مرا بیدار کرده و مدد کند .

عمو جان !

بگذار حرف‌هایم در دل بماند و عقده‌های غریبانه خودم را در سینه نگه‌دارم و زخم نامه غربت و تنهایی‌ام را برایت شرح ندهم !

آری ! بگذار هرگاه شمیم نام زیبایت را می‌شنوم ، یادت را در دل‌زنده نگهدارم و تصویر قشنگت را در خاطر ایام جاری و باقی ، نگه‌دارم .

عمو جان !

فدای نرگس مستت باد ، هزار زنبق صحرایی

هزار سر همه سودایی ، هزار دل همه دریایی

میان کوچه‌ی بیداران ، هنوز درگذر طوفان

به یاد چشم تو می‌سوزد ، چراغ این شب یلدایی

کنار من بنشین امشب ، که تا به سپیده سخن‌گوییم

تو از طلوع اهورایی ، من از غروب تماشایی

هزار شب همه‌شب بی تو ، زبان زمزمه‌ام این بود :

بخواب تا بدمد بختت ، بخواب ای سر سودایی

چه مانده است زما ، یاران ! دلی شکسته‌تر از باران

دلی شکسته که خوکرده ست به درد و داغ و شکیبایی

تو نیستی و دلت اینجاست ، کنار آینه و قرآن

برادران همه برگشتند ، چرا به خانه نمی‌آیی ؟

 

رهسپارقديمی...
ما را در سایت رهسپارقديمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : byzsdo بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:52