زمانی برای یرواز

ساخت وبلاگ

چهار تکه‌ای به مناسبت سالگرد شهادت بسیجی شهید عبدالحسین نوروزی نژاد

اول : پوشیدن لباس بسیجی

اولین باری که لباس بسیجی به تن کرد ، 16 سال بیشتر نداشت و جنگ هم هنوز شروع نشده بود ! او آموزش‌های لازم نظامی را در همان سن کم گذرانیده بود ، به‌طوری‌که وی برای ماجرای کودتای نوژه در تابستان سال 59 به نیروهای ذخیره سپاه دزفول آماده‌باش دادند ، او به‌عنوان یک نیروی آموزش‌دیده  لباس رزم پوشید و آماده دفاع از دین و انقلاب شد .

دوم : حضور در جنگ

با شروع جنگ تحمیلی در روز 31 شهریور 59 خیلی سریع خود را به ستاد نیروهای ذخیره سپاه معرفی کرد تا برای مقابله با دشمن متجاوز آماده نبرد باشد .

اولین اولویت او در آن شرایط ، می‌شود جنگ و حضور در پایگاه بسیج و آمادگی برای رفتن به جبهه . در آن زمان کلاس درس و رفتن به مدرسه دیگر برایش اولویت ندارد ! شاید خیلی از هم سن و سال‌های او در آن روزها که مصادف با شروع سال تحصیلی بود ، سراغ درس و مدرسه رفتند اما او تنها فکر و ذکرش جنگ بود و دفاع از انقلاب و کشور .

در همان سن 16 سالگی بود که سلاح به دست گرفت و راهی جبهه شد . امروز که سطور را می‌نویسم و می‌خوانیم ، تصورش کمی دشوار است ، چطور می‌شود یک نوجوان 16 ساله تفنگ به دست گیرد و با دشمن بجنگد ! اما آن روز درحالی‌که فقط 16 سال داشت در قامت یک مرد نمایان شد و با دشمن جنگید .

سوم : توجه به احکام شرعی

آشنایی او با احکام شرعی و تکالیف دینی همزمان با دوران نوجوانی و آغاز سن بلوغش بود . کنجکاوی او برای فهمیدن و اجرا کردن احکام شرعی باعث شده بودگاه و بیگاه موضوعات شرعی خود را بپرسد و از سؤال کردن هم خجالت نکشد !

حجه الاسلام سید کاظم موسوی نقل می‌کند :

در آغازین روزهای جنگ تحمیلی ، شب‌هایی که باهم در سطح خیابان‌های شهر به گشت زنی مشغول بودیم ، او سؤالات شرعی و احکام خود را می‌پرسید و جواب‌ها را با دقت گوش می‌داد.

چهارم : زمانی برای پرواز

روزی که به شهادت رسید تازه‌پا به سن 18 سالگی گذاشته بود و تنها نیمی از بهار هجدهمین بهار عمر را تجربه می‌کرد . این نوجوان ، آن روز اما بزرگ‌مردی شده بود که یک‌تنه مقابل تانک‌ها و نفربرهای دشمن ایستاد و مقاومت کرد تا نیروهایی که تحت فرمانش بودند به‌سلامت از معرکه دور شوند .

روز 16 اردیبهشت سال 61 در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس وقتی عراق برای بازپس‌گیری مواضع خود ، پاتک کرد ، او که فرمانده دسته بود مجبور شد براثر فشار دشمن و بنا به دستور فرماندهی نیروهای خود را عقب بفرستد ، بقیه ماجرا از زبان شهید محمد گل اکبر :

آن روز که دشمن پاتک سنگینی کرد دشمن با تانک به ما هجوم آورد ، دستور عقب‌نشینی صادر شد ، من معاون دسته بودم عبدالحسین گفت تو نیروها را به عقب ببر ! و خودش با آرپی‌جی مقابل دشمن ایستاد و گفت من شلیک می‌کنم تا شما فرصت عقب رفتن پیدا کنید .

و این‌گونه او در آخرین لحظات خود را سپر جان هم‌رزمانش می‌کند و به شهادت می‌رسد و پرواز می‌کند ...

 


رهسپارقديمی...
ما را در سایت رهسپارقديمی دنبال می کنید

برچسب : زمانی,برای,یرواز, نویسنده : byzsdo بازدید : 138 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 19:54